-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 مردادماه سال 1391 16:57
-
اینجا ایران
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 21:29
خیلی تنهام نمیدونم چرا مگه چیکار کردم که هرجا میرم بعد که به خودم میاد همه بد نگاهم می کنم شاید تنهایی گناه حتما باید کسی کنارم باشه تا مردم به من نخندن یا یه حرفی بارم نکنن اینجا چرا اینجوری،آدم تنها مگه خند دار دیروز تو آینه نگاه خودم کردم هیجای خند داری نه تو صورتم بود نه تو اعضای بدنم دیروز تو خیابون بودم تو هوای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 14:28
سلاممممممممممممممممممممممم به دوستای خوبم چیکارا می کنین با این اخر سالی؟ دلم براتون خیییلییییییی تنگ شده با ۴ سوری چیکا کردین؟۴ سوری ما که خیلی با حال بود کلی حال کردیم و خندیدیم خلاصه جا تون خیلی خالی بود. حالا از این موضوع بگذریم با لباس نو تون حال می کنین با خونه تکونی چیکارا کردین...واییییییییییی من که جونم در...
-
تنهایییی
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 15:19
تو مرا تنها گذاشتی بی آنکه بدانی بارفتنت فقط تنهایی هایم را بیشتر کردی تورفتی بی آنکه بدانی بدون تو من هیبچم تو بی اعتنا به گریه هایم رفتی تو رفتی و من فقط به لحظه های باتو بودن فکرمی کردم تو رفتی و من به خاطراتی که باهم داشتیم فکر می کردم آری من اشک می ریختم و تو اشک هایم را نمی دیدی که در نبودنت چون سیل روان می شدند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 00:05
سلام به دوستای گلم، دیگه به ما یه سر نمیزنین زمستانم داره میره و بهترین فصل میاید.فصل سردی،سختی،فصل گره خوردن دست ها تو هم فصل دویدن به سمت یه پناه گاهی واسه گرم شدن و شکسته شدن یخ بدن. دیگه این فصل خشک رفت و یه فصل بهاری رسید .الان که می دونم همه درگیر خریدین ولی اگه یه وقت،وقت کردین به منم یه سر بزنین و یه نظر بدین...
-
آقا جون
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 15:23
آقا جون نمی دونم الان صدامو می شنوی آقا جون نمی دونم درد و دلامو می شنوی نمی دونم که اصلا منو قابل می دونی من سر تا پا گناه و ایا ساءل می دونی آقا جون اومدم امشب عاشقی یادم بدی یا به قول آدما دیونگی یادم بدی راستی دیدی آدما دیگه انگار دل ندارن تو سلاح،بمب کینه دیگه مشکلی ندارن دیدی مردم این روزا یادشون رفته مروت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 15:19
از پشت شیشه عینک،استاد سرزنش وار مرا می نگرد گویی میداندچه ها دردل من میگذرد می کند مطلب خودرا دنبال بچه ها عشق گناه است،گناه وای بر دل رسوای کسی،لشکر عشق بتازد بی جا مبصر،امروز نامم را خواند بی خبر داد کشیدم:غایب رفقایم همگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب رفقایم هیچ نمی دانستند که من اینجا،دل جایی دیگر دل آنها در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آذرماه سال 1389 14:30
دیدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود. افتاد.شکست . زیر باران پوسید آدم که نکشته بود . عاشق شده بود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 20:56
-
گم شده
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 18:04
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته ام گو ءیا او مرده در من کاین چنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هردم از آیینه می پرسم ملول چیستم دیگر،به چشمت چیستم؟ لیک در آیینه می بینم که،وای سایه ای هم زان بودم نیستم هم چون آن رقاصه ی هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 16:18
-
گریه میکنم
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 16:17
امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 13:48
هر چه بادا باد امشب من به می لب میزنم دم ز نام زیبای حیدر میزنم می که ما گوییم الطاف علی ست مستی این می فقط یک یا علی ست (عید غدیر بر شما دوستای عزیزم مبارک..... )
-
پاییز
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 17:16
از چهره ی طبیعت افسونکار بر بسته ام دو چشم پر از غم را تا ننگرد نگاه تب آلودم این جلوه های حسرت و ماتم را پاییز،ای مسافر خاک آلود در دامنت چه چیزی نهان داری جز برگ های مرده و خشکیده دیگر چه ثروتی به جهان داری جز غم چه می دهد به دل شاعر سنگین غروب تیره وخاموشت؟ جز سردی و ملال چه می بخشد بر جان دردمند من آغوشت؟ در دامن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 16:54
سسسسسسسسسسسلاااااااااااامممممممممممممممممممم دوستای گلمممممممممم دلم واستون خیلی تنگیده .شرمنده اینقدر دیر آمدم این معلمای..... از معلمی فقط امتحان گرفتن بلدن بلانسبت شما مثل بز درس می دن امتحان میگیرن منم فقط بعد از۱ماه امروز بیکار شدم. گفتم اولین کار بیام به دوستای خوبم سر بزنم. از شما که من فراموش نکردین سپاس گذارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مهرماه سال 1389 19:01
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خوبین؟ وایییییییییییییییییییییییییییییی چقدر دلم واستون تنگ شده واقعا شرمندم. مدرسه ها اومد و من نتونستم بیام از اینکه نظر دادین واقعا ممنونم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 14:40
سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه از شمایی که نظر می دین تشکر می کنم و خیلی دوستتون دارم از اینکه دیر آمدم واقعا متاسفم امیدوارم روز خوبی داشته با شین منتظر نظراتتان هستم خداحافظ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 15:22
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 15:11
گفتم تو فرهاد منی،گفتی تو شیرینی مگر گفتم ندادی دل به من، گفتی تو جان دادی مگر گفتم زکویت می روم،گفتی تو آزادی مگر گفتم فراموشم نکن،گفتی تو در یادی مگر؟؟
-
خواهی رفت
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 14:43
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهد کرد و اشک من تورا بدرود خواهد گفت نگاهت تلخ و افسرده است دلت را خارخار ناامیدی،آذرده است غم این نا بسامانی،همه توش وتوانت را از تن برده است تو را کوچیدن از خاک،دل بر کندن از جان است تو با چشمان غمباری که روزی چشمه ی مهتابست واینک حسرت افسوس بر آن سایه افکنده است خواهی رفت واشک من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 15:58
-
نظر
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 15:42
سلام دوستای خوبم! امیدوارم که حالتون خوب باش. منتظر نظراتتون هستم،برای بهتر شدن وبلاگ از همهی شمایی که نظر می دین تشکر می کنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 15:37
بیفشان اشکی از مژگان،بشوی آن باغ رنگین را صفای نرگس زیبا ،زباران می شود پیدا بکش درد فراغی را،چو افتادی به دلداری بهای عاشق عاشق ز هجران می شود پیدا برای همچو من عاشق،جدایی لحظه ی مرگ است وگرنه عاشق رسوا،فراوان می شود پیدا
-
با تو
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 15:35
با تو همه ی رنگهای این سرزمین را آشنا می می بینم با تو دریا با من مهربانی می کند با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند با تو نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند با تو من با بهار میرویم با تو من در هر شکوفه،می شکفم با تو من در هر طلوع لبخند می زنم در هر تندر فریاد می کشم در حلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 01:38
اگر کسی رو دوست داری نه براش ستاره باش نه آفتاب چون هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که همیشه بالای سرش باشی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 01:31
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 00:04
من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی میکوبم و به یادش با قلم سبز بهار مینویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 02:36
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 02:25
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 02:24